۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

شرف و بغض جنبش دانشجویی ، مجید و آرش ، خوشحالی نیمه تمام

آرش صادقی عزیز که به نظرم بغض جنبش دانشجویی است به مرخصی آمد اما با وثیقه ای سنگین در ادامه ی آن مجید توکلی عزیزمان شرف جنبش دانشجویی هم آمد او هم با شباهتی به همان وثیقه ی آرش  .خوشحالی وصف ناشدنی است این خبرها، ولی در کنار این همه فشاری که به آنها آمده است و این همه ظلم ، آدم می ماند که خوشحالی خود را نشان دهد و یا نفرت روز افزونش از حکومتی با رافت اسلامی .
روزها برای ما که بیرون از این حصارها هستیم زود می گذرد ولی برای همراهانمان چطور؟ برای حسین رونقی ، رضا شهابی ، بهاره هدایت ، شبنم مدد زاده ، یاشار دارالشفا ، ضیا نبوی ، حامد روحی نژاد ، عبدالفتاح سلطانی وبسیاری دیگر از عزیزانی که تمام زندگی خود را بر کف دست نهادند و به خط مقدم این میدان آمدند . به هر حال این روزها برای ما که خارخ از این حصارها هستیم زود می گذرد ولی هر یک روز آن در حصارهای جمهوری اسلامی برای دربندانی که خود را فدای ما کردند چطور ؟
هرزگاهی یادی میشود از این دربندان آن هم به خاطر حاشیه های خبری که برای آنها به وجود می آید آیا نمی بایست راهی دیگر پیشه کرد و اجازه نداد که به این روند خاتمه پیدا کند . مشکل از خود ماست ، مایی که با یک خبر نا صحیح با احساساتی شدن عده ای را ضربه می زنیم و عده ای دیگر را به عرش خدا می بریم هر چند که این عرش هم به لحظه ای به فرش می آید . بیاید که همه این عزیزان را در عرش نگه داریم و نگذاریم خواست جمهوری اسلامی ایران برآورده شود که خواسته اش جز بدنام کردن و زمین زدن این عزیزان  چیز دیگری نیست .
وقتی بعد از این همه مقاومت می شنوی که مجید ، آرش و دیگر دوستان به مرخصی آمده است جای بسی شعف و شور دارد که همراهان ما با سری بالا و افتخاراتی فراوان برای ما به مرخصی آمده اند نه از سر عجز و پشیمانی البته اگر مجالی بدهیم و نگذاریم که این احساس برای آنها ایجاد شود اما وقتی می شنوی که حسین رونقی با بیماری خود دست و پنچه نرم می کند و یا رضا شهابی راهی بیمارستان میشود اندوه و غمی می ماند که چرا آنگونه که این عزیزان می بایست را ما حمایت نکردیم .
سال 88 به بعد تجربه ی کمی برای ما نیست ارزان به دست نیامده که ارزان هم از دست بدهیم  هر لحظه اش تجربه ای گرانبهاست که می بایست از آن به نفع خودمان استفاده کنیم که اگر اینگونه نشود حکومت از این تجربه به نفع خود بهره می برد همانطور که برده است و در حال استفاده ی جاهای خالی آن است .
وقتی می شنوی عزیزی را به خاطر استقامت از آرمان هایش از حداقل ترین حقوق خود محروم می کنند این جای نگرانی دارد که چرا او ایستاده است وما پشت سر او نایستاده ایم تا تکیه گاه محکمی را در پشت خود احساس کند ، فرقی نمیکند کدام زندانی هر کدام...
همه ی آنها برای ما عزیز هستند حتی دکتر مهدی خزعلی که او هم ماجرایی بس تلخ در راستای حمایت های ما از او داشت. تاریخ خودمان را که ورق میزنم کم اشتباه نبودیم ولی میشود جبران کرد اگر ما به خود آییم و فارغ از هر گونه عقیده و مسلک اقدام به دفاع کردن از کسانی کنیم که در بند این نظام افتاده اند و سختی های آنها بسیار بی نهایت تر از ماست .
پس بیاید دست در دست هم در کنار این شادی ها دیگران را هم به این محفل دعوت کنیم و با حمایت از تک تک آنها در پیشگاه این عزیزان سربلند باشیم . و اما نکته ی اخر به عنوان برادر کوچکتر این مرخصی ها هم به اتمام می رسد اما تغییر برای آینده ی آنها و خودمان در دستان ماست از این حیث می گویم نباشد که مثل مجید دری به مرخصی آمد و هیاهوی شادمانه ای شد و بعد از بازگشت باز هم بی خبری و فراموشی ...!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر