
در حین گوش دادن
چندین موزیک شاد بودم که با خواندن صفحات مجازی عقل از سر برون برفت و کنکاش ها
شروع به تراویدن برای سازندگی کرد.
در حال حس دادن به
موزیک ها بودیم که ناگهان درمیانه ی این حس ها کسی به میان آمد و از بری باخ بری باخ محتوای
ذهنمان را به گوشه ای دیگر پرتاب کرد .حس گوش مان که دیگر دلخراش شده بود و به هر
آهنگی نمود پیدا می کرد تفاوتی میان الفاظ نبود فقط دلیل سپردن منطق اساطیریمان
نسبت به معزلات و مشکلات پیش آمده و نیامده بود که انتظارش چندان دور نمی بود .
یک صفحه ای از صفحات
مجازی را گشودیم دیدم که میگویند آمدن آفتاب صبح امید با خواندن این تیتر نا خود
آگاه شعر خبر آمد خبری در راه است اندکی صبر سحر نزدیک است به یادمان آمد اما
نابهنگام شعر بعید نیست دقت کنید که بعید نیست که ایران ویران شود کنام پلنگان و
شیران شود تمام صبر و امیدمان را از دل زدود و ناچار به بستن این صفحه شدیم صفحه
ای دیگر را گشودیم تیتری آمد با این عنوان که چهل سوال و پرسش برای آمدن یا نیامدن
گفتیم آمدن و نیامدنی آیا در کار است اگر آمدنی است که مردم می آیند و اگر نیامدنی باز هم آن هزاران
کارشناس که این روزها ذهن و دلشان پیش این آفتاب ها و امید هاست به هر حال از خیر
این صفحه هم گذشتیم .
با آمدن موزیک دیگری
با این شعر که ای جونم قدمات روچشام بیا و مهمونم کن رفتیم سری به صفحات شاهنشاهی
زدیم تا از حس و دلشان بیشتر مطلع گردیم خبرها را یک به یک ورق زدیم به صورت تیتر
وار همه از امید و آزادی و سرنگونی بود که سرانجام به انسان نجات بخش ملکمان ایران
زمین رسیدیم آقا رضا پهلوی در ابتدا فکرمان به این طرف رد که چقدر خوب همه به فکر
ویرانی های ایران افتاده اند ومثل ما برای
سازندگی آمده اند بعد که دیدیم شعارها همه شده جاوید فلانی زنده باد سلطنت فلان
گفتیم زهی خیال باطل چی فکرکردیم چی شد حال بماند که برای خودشان به همراه دیگر
اپوزیسیون به اصطلاح مجاهدین خلق هم صفحه ای به عنوان شورای ملی راه انداخته بودند
و انتخاباتی هم برگزار کردند که کل هم اجمعین هم تمامی ناظرین و قانون نویسان از
خودشان بودند این را هم بستیم و با یک نخواستیم دل و ذهنمان را به در بردیم .
همچنان به موزیک گوش
می دادیم که تحملم کن اگر چه سخته به سراغمان آمد گفتیم شاید خیری در کار هست پس
به صفحات مجاهدین هم سری بزنیم شاید تغییراتی حاصل شده باشد .صفحات را که باز
کردیم از پیام تبریک که بیشتر به پیام تهدید شبیه بود از مسعود رجوی به گوشمان
رسید توفیق نشد که تصویر ایشان را ببینیم همان خوب که نشد عده ای هم در سالنی گرد
هم آمده بودند با لباس های یک شکل و گاهی می ایستادند و می نشستند در واقع از همان
پیام ویدئویی که نصیبمان شد دیدیم که سال نو شده ولی خب اینها هنوز نو نشده اند و
تفکراتشان همان بوده که هست از خیر این صفحه هم گذشتیم و رفتیم .
گفتیم حیف است که
صفحات اصولی ترها و انحرافی ترها را از دست بدهیم نگاهی انداختیم دیدیدم اووووهه
چقدر ائتلاف زدند و به همدیگر می کوبند و از آنجایی که چند بود دعوا و فحش نه دیده
بودیم و نه خورده کنجکاوانه دنبال کردیم تا به این رسیدیم که ای بابا حرفی به میان
آمده است که اصلا به مردم چه مربوط هست که کی رئیس جمهور شود پس با دیدن این جمله
تداعی خاطره ای برایمان شده که نظر کی به کی نزدیکتره و اینکه اصلا ما این وسط چه
کاره حسنیم پس با یک خدافظی این صفحات را هم بستیم
گفتیم برویم سراغ
صفحات داغ سبزها که هر کدام خود شاخه ای هستند که اندر کف نظرات و افکارشان می
ماندیم یکی حرف از آمدن و نیامدن بود یکی راضی شده بود به آمدن ولی به شرطی ،یکی
حرف از نوستالژی های خودش می زد خلاصه واماندیم که پس میر حسین و کروبی چه شد
گفتیم شاید تمام شده است ولی کمی جلوتررفتیم دیدیم که نه هستند هنوز کسانی که خط
قرمزشان اینها بود البته این خط قرمزها هر چند وقت یکبار یه قدم به عقب کشیده
میشود مثلا به یاد دارم که شعاری در زمان های نه چندان دور داده می شد که کروبی
دستگیر بشه ایران قیامت میشه حال قیامت منظور قیامت صغری بود یا کبری ما که
نفهمدیم !!! درهمین حین آهنگی به سراغمان آمد که دل از کف دادیم و نشستیم به گوش
دادن آهنگ .........(قالیچه ی حضرت سلیمان مرا ببر...)....برگشتم منظورم همین الان
بود برگشتم خلاصه صفحات می آمد و می رفت ولی نظری کارشناسی چیزی که حرف خود مردم
را بزند ندیدیم .
بد نیست که منتظر
شویم و ببینیم مردم خود چه می خواهند بکنند تا ما این همه جار و جنجال به پا کنیم
شاید مردم به همین چند هزار نفری یا چند میلیونی است که وقتشان را در اینترنت می
گذرانند ختم می شود وبعد از آن کس دیگری نیست یاد خاطره دوستمان افتادم که می گفت
زمانی که مجبور شد به خاطر دلایلی ملک خویش را ترک کند مادر پیرش اشاره ای به آن
طرف کوهها کرد و گفت می خواهی بروی آنجا اون طرف کوهها اخه اون طرف که دیگر کسی
نیست اونجا دنیا تمام میشود تنها می مانی حال حکایت مردم ایران زمین هم این شده
است که عده ای در این طرف و آن طرف ایستاده اند و از نوک بینی خود جهان را نظاره گرهستند
و چیز دیگری نمی بینند و می گویند که این چیزی که می گفتیم درست است بالاخره
نفهمیدیم که کی درست میگه کی غلط امیدوارم که شما فهمیده باشید لااقل به این
بیاندیشیم که ملت ایران 76 میلیون نفراست نه چند ملیون و از آنجایی که تجربه ها
نشان داده است دیدیم که ملت ایران بیدی نیست که با این بادها بلرزد و در سر بزنگاه
خود کارشان را انجام می دهند و تمامی این نقد و کارشناسی ها را هم به جایی به حساب
نمی آورند حال با این تفکر که او بیاید و یا نیاید و یا اینکه بخواهیم چیزی را
تحریم کنیم مثل پسته هایی که برای شب عید عده ای دست به کار شدند و تحریم کردند و
مردم هم به شدت استقبال کردند و تا توانستند خریدند که چیزی نماند که دیگران بخرند تا عمل تحریم به خوبی انجام شده باشد .
راستی کسی خبر از افزایش یارانه ها ندارد ؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر