۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

سعید زینالی 14 ساله شد !!!

ساده ترین راه برای بیانش سکوت است چون توان تحمل 14 سال بی خبری از عزیزت را نداری 14 سال گذشت ولی از سعید زینالی خبری به دست نیامده است این روزها که همه چیز به رویایی تشبیه یافته از انتخابات از شیرینی های کاذبی که مردم خود را برای دقایقی خوش می پندارند ولی واقعیات فراموش نشدنی است سعید زینالی دانشجوی ترم آخر رشته کامپیوتر نامش آشناست اما هر سال فقط یکبار یاد این دانشجوی گمشده در چهاردهمین سال می افتیم . مادرش از همان ابتدای ربوده شدنش توسط حکومت به اصطلاح اسلامی هر روز را به این امید سپری می کند تا شاید خبری از عزیزش بشنود فرق مادر سعید با مادرانی که فرزندان خود را از دست داده اند این است که او بی خبر از وضعیت فرزندش ولی دیگران واقف به اتفاق افتاده برای فرزندان خود .
چهاردهمین سال هم رسید اما از سعید باز هیچ خبری نیامد نمی دانم چگونه می توانم بیان کنم که زجر این 14 سال را چگونه مادر و خانواده اش تحمل کرده اند راهی به ذهنم نمی رسد .18 تیر ، کوی دانشگاه ، حمله به کوی ، لباس شخصی ها ، و در آخر سعید زینالی واژگانی نام آشنا اما غافل از درک آن حتما صحنه ی ای که مادر سعید با مادر ستار صحبت می کند را دیده اید مادر سعید از عمق وجود دلش برای سعیدش پر می زند اما کو رحم اسلامی که حداقل خبر شهادت فرزند و یا زنده بودنش را به مادر بدهد .

اما سکانس اول
 از زبان یک دانشجو : ماجرا از تجمع حدود پانزده‌نفر در جلو خوابگاه شماره ۲۲ آغاز شد و این چیز تازه‌ای نبود. بچه‌ها همیشه به‌دلایل مختلف جمع می‌شدند. آن شب بر شمار افراد کم‌کم افزوده شد. شعارهایی داده می‌شد که آنهایی که موافق شعارها بودند به جمع می‌پیوستند. یک چندی که گذشت، دانشجویان به هیجان آمدند و از محوطه به خیابان رفتند. در ضمن راهپیمایی، سنگی به‌سوی پنجره مهدکودکی پرتاب شد که شیشه‌ای را شکست. پلیس به محل آمد. دکتر داود سلیمانی معاون اموردانشجویی و فرهنگی دانشگاه تهران و دکترمحمدکاظم کوهی، مدیرکل امورخوابگاه‌های این دانشگاه در محل حاضر شدند و دانشجویان را قانع کردند تا به کوی بازگردند. در این هنگام گروه دیگری به صحنه آمدند. دکترکوهی را دستگیر کردند که با وساطت وزارت کشور آزاد شد. کوهی پنج‌دقیقه از نیروی انتظامی فرصت خواست تا دانشجویان را به کوی بازگرداند. حاجی[سردار میراحمدی] ، رئیس نیروی انتظامی محل او را با لگد به داخل جوی انداخت و گفت: “بروید گم شوید. شما دوم‌خردادی‌ها آدم‌های پستی هستید.” و بعد یک‌باره حمله شروع شد و کار درگیری بالا گرفت. پرتاب سنگ از دوسو و گاز اشک‌آور از بیرون تا نزدیک ساعت چهار صبح ادامه داشت. سپس دانشجویان درگیر عقب نشستند و به خوابگاه‌ها رفتند.
نیم‌ساعت بعد گویا با دستور حمله، افراد نیروی انتظامی و افرادی با لباس شخصی که نوجوانان ۱۴ تا ۱۶ ساله نیز در میانشان به‌چشم می‌خورد و گاه ـ اگرچه باورش دشوار است ـ فرماندهی حمله را برعهده داشتند، از در اصلی و در غربی کوی یورش آوردند. نمی‌دانیم در غربی را چه کسی باز کرده بود چون درهای خوابگاه از ساعت ۱۱ شب بسته می‌شود. اینها در دو ساعت هر کاری که می‌خواستند، کردند. اول گفته بودند به کسانی‌که در اتاق‌ها هستند و چراغشان خاموش است کاری ندارند. اما به حرف خودشان هم عمل نکردند. حتی به دانشجویانی که در محوطه چمن خوابگاه که با چراغ مطالعه برای امتحان درس می‌خواندند و فلاسک چای در کنارشان بود، حمله کردند و آنها را هم زدند و غارت کردند.
ساعت شش‌ونیم صبح دوباره به محوطه کوی آمدند و به خوابگاه شماره ۲۲ هجوم بردند و تا طبقه سوم هم را پوکاندند. انصار حزب‌الله که ادعای مسلمانی دارند با “یاحسین” همراه با فحش ناموسی، بچه‌ها را با کتاب‌ها و جزوه‌ها از اتاق‌ها بیرون انداختند و لباس‌هایشان را آتش می‌زدند. اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، باور نمی‌کردم که کسانی را از روی سجاده‌ای که مفاتیح و قرآن در کنار آن بود، می‌بردند.
در بیمارستان شریعتی غوغایی بود. خدا گواه است سر یکی از بچه‌ها ۱۵ سانت شکاف برداشته بود. دست و پا شکسته که فراوان ریخته بود. از یکی از دوستانمان تا دو روز بی‌خبر بودیم، وقتی آمد دیدیم لباسش تکه‌پاره شده و جای چهار خط چاقو روی کمرش بود و یک طرف صورتش هم باد کرده و کبود بود.
تمام مدت نیروهای گارد از آنان‌که لباس شخصی به تن داشتند حمایت می‌کردند و در ساختمان ۲۲ یک نوجوان ۱۶ ساله رهبری عملیات را برعهده داشت. کسی که تیراندازی می‌کرد هیکل قوی داشت، ابتدا با کلت خود سه تیر هوایی شلیک کرد و سپس مستقیم به طرف بچه‌ها شلیک کرد.
سکانس دوم
پس از اتمام نمازجمعه تعدادی بالغ بر ۱۰۰ ـ ۸۰ نفر از نمازگزاران به سمت کوی دانشگاه هجوم برده و با دانشجویان نمازگزار در محوطه کوی که در حال اقامه نماز بودند درگیر شدند. گفتنی است مهاجمین به سرکردگی فردی به‌نام م.د. اقدام به حمله به دانشجویان نمودند و به گفته منابع موثق توسط مهاجمین نمازجمعه که به احتمال قریب به یقین از انصار بوده‌اند توسط کلت کمری یک شلیک زمینی صورت گرفت.
بنا به گفته شاهدان پس از حمله انصار، دانشجویان غیرقابل کنترل شده و هیچ فردی یا گروهی نمی‌توانست آنها را آرام نماید. در این اثنا نیروی انتظامی با مراجعه به بیمارستان‌ها قصد خارج کردن مجروحین از بیمارستان‌ها را داشته‌اند که در مواردی منجر به درگیری‌ با پرسنل بیمارستان شده است. ساعت ۲۵/۱۶ دقیقه طی هماهنگی صورت گرفته با جابر انصاری (یکی از معاونین نیروی انتظامی) مقرر شد برای کاستن از حساسیت دانشجویان، نیروی انتظامی از محوطه دور شده و از دید دانشجویان خارج شوند، ولی این کار به‌هیچ‌وجه صورت نگرفت. بعدازظهر روز جمعه حدود ساعت ۲۰ با حضور وزیران علوم، بهداشت و کشور تا لحظاتی فضا آرام شد ولی دانشجویان سخنان وزیرکشور را قانع‌کننده ندانسته و بحران فروکش ننمود.
پس از سخنرانی وزیرکشور، وزیر علوم ضمن اظهار همدردی با دانشجویان پیشنهادهایی را به دانشجویان ارائه نمودند که درنهایت با اعلام عدم تمایل دانشجویان به خروج از محوطه کوی، وزیران علوم، بهداشت و آقایان رضا خاتمی، مجیدانصاری، تاج‌زاده و مسئولین دانشگاه به منظور تضمین امنیت دانشجویان شب را در خوابگاه به‌سر بردند.
بین ساعت‌های ۲۲ تا صبح روز شنبه نیز بین دانشجویان و نیروی انتظامی دو مرحله درگیری روی داد که در ساعت یک بامداد با تیراندازی همراه بود و ظاهراً یک تیر به یکی از دانشجویان از ناحیه سر اصابت کرده است…”.
سکانس سوم
هرچند در ساعات آغازین درگیری‌ها بر اثر ابعاد گسترده تهاجمات وشدت خشونت به کار رفته علیه دانشجویان برآورد دقیقی از تعداد تلفات حمله مهاجمان به کوی در دست نبود، ولی به مرور با مسلط شدن برخی نهادهای دولتی و نیز دانشجویی بر کنترل وضعیت و نیز صدور بیانیه رسمی شورای عالی امنیت ملی، اعلام شد: فردی که در حادثه تهاجم به کوی جان خود را از دست داد افسر وظیفه مرحوم عزت ابراهیم‌نژاد اهل پلدختر بود که نامبرده روزهای تعطیل را در خوابگاه دانشجویی و در کنار دوستان خود می‌گذرانده است. این فرد بر اثر شلیک تیر توسط شبه‌نظامیان حاضر در صحنه و در ساعات میانی جمعه شب کشته شد که بنا به تصریح برخی دوستان وی، “ابراهیم‌نژاد پیش از آن توسط گروه فشار و در جریان تجمعات مختلف دانشجویی شناسایی شده بود.”

سکانس چهارم 
اسامی دستگیرشدگان و کشته شدگان کم کم مشخص میشود از اسامی عنوان شده  مجموعهٔ فعالان حقوق بشر در ایران ادعا دارد ۷ نفر در واقعه حمله به کوی دانشگاه کشته شده‌اند که تاکنون فقط هویت عزت الله ابراهیم نژاد  و فرشته علیزاده روشن شده‌است. شورای متحصنین در بیانیه 26 تیر  مرگ تامی حامی فر  را نیز تایید کرد و سعید زینالی نیز از هنگام دستگیری توسط ماموران ناپدید شده است؛ همچنین چشم یک دانشجوی پزشکی بر اثر اصابت گلوله تخلیه، دست و پای عده‌ای شکسته و تعداد زیادی دانشجو ضرب وشتم شدند.
سکانس پنجم
پس از گذشت دو سال از واقعه ی کوی دانشگاه در 18 تیر سال 78 قوه قضائیه ایران همه نیروهای پلیس و شبه نظامیان وابسته را تبرئه کرده و فقط یک سرباز ساده به نام اروجعلی ببرزاده بخاطر دزدیدن یک دستگاه ریش تراش محکوم شد. ۱۵۹ نماینده مجلس ششم این اقدام دستگاه قضایی را محکوم کردند. این در حالی است که صدها دانشجوی در دادگاه‌ها محاکمه و یک نفر از آنان در زندان درگذشت. بعد از آن احمد جنتی در نماز جمعه 9 بهمن سال 89 بعد از انتخابات خطاب به رئیس قوه قضائیه گفت : در ۱۸ تیر ضعف نشان دادید؛ چند نفر در آن زمان اعدام شدند؟ اگر حالا هم ضعف نشان دهید آینده بدتری در انتظار شماست .
سکانس آخر
با  رسیدن چهاردهمین سال از ماجرای کوی دانشگاه اما باز از سعید زینالی هیچ خبری در دست نیست مادرش کماکان در انتظار شنیدن یک خبر از وی موی خود را سپید کرده است . خواهر سعید زنیالی در مصاحبه ای که با روز سال گذشته داشته است می گوید که وقتی برادرش را چند روزی پس از ۱۸ تیر ۷۸ در منزلشان بازداشت کردند تنها ۱۰ سال داشت او اما دو سال پیش به همراه مادر بازداشت شد و در اتاق‌های بازجویی، او را تحت فشار قرار دادند تا مادر را مجبور کند دست از پی گیری درباره سرنوشت سعید بردارد.
خواهر سعید زینالی می‌گوید که او را مجبور کرده‌اند در مقابل دوربین نشسته و علیه مادرش سخن بگوید "گفتند برای آرشیو وزارت کشور است."
سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم‌های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیو‌تر دانشگاه تهران در دست نیست.
خانواده آقای زینالی از ۱۴ سال پیش تاکنون برای گرفتن خبری از فرزندشان به همه مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کرده‌اند اما هیچ پاسخ درستی به آن‌ها داده نشده است.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی دو سال پیش به گفته بود که نه به ما می‌گویند که سعید زنده است و نه می‌گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمی‌خواهم فقط حتی شده می‌خواهم جنازه بچه‌ام را ببینم و دفن‌اش کنم. دگر چه می‌توانم بخواهم؟
مادر سعید دوسال پیش گفت  مدام می‌گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته‌اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده. فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه‌ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می‌گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم. پدرش عکس او را برد و گفتند پی گیری می‌کنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روز‌ها ملاقات می‌دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. چهار سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده‌اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم.
رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. آخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می‌گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمی‌دهند و... تمام این سال‌ها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان‌های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته‌ایم و رفته‌ایم پی گیری کرده‌ایم و در ‌‌نهایت هم به نتیجه‌ای نرسیده‌ایم.
و این گونه است که هنوز پرونده کوی دانشگاه مختومه نشده است و کماکان مادری در انتظار خبری از فرزندش می باشد !!!





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر