هر خبری که میشنویم خواه یا ناخواه ،عمد یا غیر عمد ، ... از کنار آن می گذریم . این روزها اینقدر مطلب خبری پیش می آید که واقعا توان اینکه روی کدام بحث ویا انتقادی کنم نمی دانم از جزایر سه گانه ایران بگیر تا دیپلمات ایرانی در استخر مختلط . اما نمی خواهم که اهمیت اینها را کم کنم ولی وقتی خبر یک زندانی را می شنوم از سر درد و آه نمیتوانم آن خبر را بی اهمیت جلوه کنم تا جایی که واقعا جز افسوس ناله کردن کاری دیگر نمیتوانم بکنم اما حداقل که میشود به خاطر آن زندانی یک مطلب کوتاه حتی در یک جمله نوشت .
از میر حسین در حصرمان تا زندانی شدن همرزم مان که مادر دو فرزند خردسال است خانم نرگس محمدی هنوز چهره های معصومانه فرزندان خانم نسرین ستوده را فراموش نکردیم که این گونه داغ دل مان را تازه می کنند و باید منتظر خبرهای بد این روزگار که هر آنچه میشود از قصور خودمان بوده باشیم .
وقتی صدای گریه ی پدر حسین رونقی ملکی را میشنوم که دیگر رمق دوری فرزندش را ندارد دیگر هیچ سخنی برای گفتن ندارم . اما از این متاسفم که عداه ای از پس این جنبش به نون و نوایی رسیدند و برای خود دکان و بقالی راه انداختند و در ظاهر این جنبش خود را همه کاره ویا فعال این جنبش می دانند و نام خود را بر سر زبان ها انداختند .
اما هنوز با وجود نوری زاد ها ، معتمد نیا ها ،ستوده ها ، هدایت ها ، توکلی ها ، احمد پورها ،ابراهیم یزدی ها و بسیار کسان دیگر هنوز روزنه ها ی امید وجود دارد . اما واقعا از این ناراحت هستم که با وجود این همه روزنه ی امید حتی صدای یک هل من ناصر و ینصرنی به گوش نمی رسد .
این همه قربانی تا چند باید برسد که شاید این مردم خفته ما از خواب بیدار شوند ، این همه سرمایه را به راحتی خرج نکردیم که به این راحتی خاموش بمانیم . آنان که فکر میکنند با گذاشتن این هزینه ها بر ما پیروز میدان خواهد شد سخت در توهم هستند روزی هم روز ما خواهد شد .
اما بیایید به احترام تمامی این مبارزان هر کار کوچکی که در راستای راه آنها هست را انجام دهیم حتی اگر با نوشتن یک جمله باشد . باشد تا چون امثال خامنه ای ها ، مصباح ها ، جنتی ها فکر کنند که هنوز ما در خوابیم تا روز بیداریمان را هم ببینند.
روزگار باز داری چوب لای چرخم میزاری
روزگار باز داری سر به سر اوقات تلخم میزاری
روزگار این دفعه وا نمیدم
یا باید حق و حسابم و بدی یا بهت راه نمیدم
از میر حسین در حصرمان تا زندانی شدن همرزم مان که مادر دو فرزند خردسال است خانم نرگس محمدی هنوز چهره های معصومانه فرزندان خانم نسرین ستوده را فراموش نکردیم که این گونه داغ دل مان را تازه می کنند و باید منتظر خبرهای بد این روزگار که هر آنچه میشود از قصور خودمان بوده باشیم .
وقتی صدای گریه ی پدر حسین رونقی ملکی را میشنوم که دیگر رمق دوری فرزندش را ندارد دیگر هیچ سخنی برای گفتن ندارم . اما از این متاسفم که عداه ای از پس این جنبش به نون و نوایی رسیدند و برای خود دکان و بقالی راه انداختند و در ظاهر این جنبش خود را همه کاره ویا فعال این جنبش می دانند و نام خود را بر سر زبان ها انداختند .
اما هنوز با وجود نوری زاد ها ، معتمد نیا ها ،ستوده ها ، هدایت ها ، توکلی ها ، احمد پورها ،ابراهیم یزدی ها و بسیار کسان دیگر هنوز روزنه ها ی امید وجود دارد . اما واقعا از این ناراحت هستم که با وجود این همه روزنه ی امید حتی صدای یک هل من ناصر و ینصرنی به گوش نمی رسد .
این همه قربانی تا چند باید برسد که شاید این مردم خفته ما از خواب بیدار شوند ، این همه سرمایه را به راحتی خرج نکردیم که به این راحتی خاموش بمانیم . آنان که فکر میکنند با گذاشتن این هزینه ها بر ما پیروز میدان خواهد شد سخت در توهم هستند روزی هم روز ما خواهد شد .
اما بیایید به احترام تمامی این مبارزان هر کار کوچکی که در راستای راه آنها هست را انجام دهیم حتی اگر با نوشتن یک جمله باشد . باشد تا چون امثال خامنه ای ها ، مصباح ها ، جنتی ها فکر کنند که هنوز ما در خوابیم تا روز بیداریمان را هم ببینند.
روزگار باز داری چوب لای چرخم میزاری
روزگار باز داری سر به سر اوقات تلخم میزاری
روزگار این دفعه وا نمیدم
یا باید حق و حسابم و بدی یا بهت راه نمیدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر